گردآورنده: محدثه زمانی
آکاد مسینهای آزادیخواه معتقدند که از میان تمام نهادهای موجود در جامعه ، تنها از طریق سیستم آموزشی است که میتوان برابری را در جامعه ایجاد کردند . اینطور تصور میشود که نظام آموزشی با توجه به استعدادهای ذهنی افراد به تعلیم آنان میپردازد ، بطوری که نهایتاً افراد از مزایای اقتصادی آن جامعه برخوردار میشوند . پسر و یا دختر یک خانواده فقیر همانند یک خانواده ثروتمند ، اگر مدرسه را با موفقیت به اتمام رساند میتواند به شغل مناسبی در جامعه دست یابد ، برعکس کسانی که مدرسه را با موفقیت به پایان نرسانده اند صرفنظر از زمینة خانوادگی آنها ، برای پیدا کردن شغل یا درآمد مناسب با مشکلاتی در جامعه مواجه خواهند شد . بنابراین سیستم آموزشی به عنوان یک عامل متعادل کننده در جامعه محسوب میشود .
طبق گفتار آکادمیسینهای آزادیخواه ، آندسته از کسانی که در مدرسه موفق بوده اند از لحاظ اقتصادی نیز پاداش مناسبی دریافت خواهند کرد و برعکس کسانی که در مدرسه توفیق چندانی نداشته اند به همان ترتیب ، بعداً از لحاظ اقتصادی مواجه با مشکلات خواهند بود . از این رو آموزش ، حداقل به بسط و گسترش برابری در فرصتهای اقتصادی منجر خواهد شد ، بطوری که تمام طبقات ، نژادهها ، جنسها با توفیق علمیکه به دست میآورند از مزایای اقتصادی نیز بهره مند خواهند شد . در سالهای اخیر ارائة چنین تصویری از آموزش و پرورش به شدت مورد سؤال و تردید قرار گرفته است . زیرا مطالعات تازه در این مورد نشان میدهد که آموزش و پرورش به جای بسط و گسترش برابری در جامعه ، به تداوم نابرابریهای موجود در میان نژادها ، طبقات ، جنسها ، و سایر گروه بندیهای اجتماعی منجر میشود . بدیهی است کسی منکر این واقعیت نیست که آموزش عالی تر ، سبب تحصیل شغل بهتر و درآمد بیشتر است . و به نظر میرسد که خانوادههای ثروتمند – به ویژه ااطفال ذکور این خانوادهها از زمرة کسانی هستند که به کسب آموزش عالی میپردازند و این امر به نوبة خود به کسب منافع اقتصادی برای آنان منجر میشود .
همچنین سایر افرادی که در خارج از این دایرة نظام آموزشی برگزیده قرار میگیرند در دورة بزرگسالی در وضعیت اقتصادی بدتری قرار دارند .
«کارکردهای تعلیم و تربیت»
فزونی نمایندگان طبقة سرمایه دار ، در میان اعضای هیأت امنای دانشگاهها و کالجها یک امر تصادفی به شمار نمیرود . نمایندگان طبقة سرمایه دار ، به این دلیل در میان اعضای امنا حضور دارند که اطمینان حاصل کنند سیاستهای آموزشی به نحوی اتخاذ شود که منافع اساسی و عمدة طبقه سرمایه دار را تأمین کند . با در نظر گرفتن این اصل کلی ، سؤالی که مطرح میشود این است که تعلیم و تربیت چه کارکردی در جامعه باید داشته باشد . مقرضاً باید دید که انتظارات طبقة سرمایه دار ، که کنترل نظام آموزشی را به عهده دارد ، چیست ؟ باید اشاره کرد که کنترل آنان بر نظام آموزشی تنها از طریق تسلط بر ادارات محلی آموزش و پرورش و یا احاطه بر هیأت امنای دانشگاهها و یا کالجها صورت نمیگیرد ، بلکه مؤسسات تجاری از طریق کمکهای مادی مستقیم که به مدارس ، کالجها و دانشگاهها و اساتید میکنند ، آنها را زیر سلطة خود در میآورند .
طبق نظر مدیریت عالی جنرال الکتریک مؤسسات تجاری نتایج زیر را از کمکهای پرداختی خود میگیرند :
1 – کسب دانش جدید از طریق انجام تحقیقات و رقابت علمیبه توسط اساتید .
2 – تهیه و تدارک نیروی کار تحصیلکرده .
3 – فراهم آوردن فضاهای اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی که شرکتهایی نظیر جنرال الکتریک بتوانند در آن باقی بمانند و ادامة حیات بدهند .
بیان فوق که دربارة سه زمینة مهم کارکردهای نظام آموزشی آمریکا صورت گرفته ، باید با دقت بیشتری مورد ملاحظه قرار گیرد . در ابتدا باید اشاره کرد که نظام آموزشی یک منبع آزاد برای دانشهای علمیجدید است . محققان علمیو آندسته از کسانی که در دانشگاهها تعلیم مییابند تقریباً تمام دانش جدید را در بیولوژی ، شیمی، فیزیک ، و سایر علوم پایه فراهم میآورند . این کشفیات – توسط تکنسینهای تعلیم یافتة دانشگاهی که برای شرکتها کار میکنند – در ایجاد شیوههای جدید تولید و محصولات تازه که منبع عظیمیبرای کسب سود به شمار میآیند به کار میرود . مثلاً دانشگاه کالیفرنیا که به اختراع شیوههای جدید کشاورزی و محصولات تازه مبادرت کرده است سبب افزونی منافع شرکتهای کشت و صنعت میشود – زیرا که این شرکتهای بزرگ کشت و صنعت از لحظ مالی آنقدر قدرتمند هستند که بتوانند این کشفیات تازه را فوراً به کار گیرند . به طور کلی زارعان کوچک از این کشفیات نمیتوانند سود ببرند ، زیرا کاربرد این کشفیات به سرمایة زیاد نیازمند است و یا اینکه محصولات جدید ، نیاز به سطح وسیعی برای کشت دارد . ثالثاً آشکار است که نظام آموزشی به تدارک نیروی کار تحصیلکرده ( اعم از زن و مرد ) به منظور رفع نیازهای شرکتهای بزرگ در نظام سرمایه داری کمک میکند . آنچه که در اینجا باید بر آن تأکید شود این است که نظام آموزشی در سراسر تاریخ آمریکا فارغ التحصیلانی به بازار عرضه کرده که فقط متناسب با نیازهای ویژه شرکتهای بزرگ بوده است . تاریخ نظام آموزشی کشور آمریکا بازگو کنندة این واقعیت است . یکی از بهترین مطالعات جامعه شناسی در این زمینه اینطور نتیجه گیری میکند .
« از ویژگیهای عمدة نظام آموزشی در ایالات متحده این است که توانسته است به تربیت نیروی کار توانا و مشتاق برای کار در یک نظام سرمایه داری بپردازد »
مدارس با تعلیم مهارت و دانشهای تولیدی به دانشجویان ، به ایجاد کارگر توانا و ماهر میپردازند . از سوی دیگر ، مدارس به بار آوردن کارگران مشتاق از طریق تعلیم ، انضباط کاری و تسلیم به خواستهای سرمایه داری به عنوان یک شیوة طبیعی و مطلوب از زندگی ، میپردازند . نظام آموزشی با ساختن کارگران مولد و با انضباط و تسلیم در مقابل قدرت به افزایش منافع مؤسسات اقتصادی بزرگ کمک میکند . تغییرات تاریخی در نظام آموزشی ارتباط بسیار نزدیکی با تغییر نیازهای نظام اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری ، داشته است . مثلاً تا نیمة قرن نوزدهم اکثر مردم به کارهای کشاورزی که نیاز به مهارت و تحصیلات رسمینداشت ، مشغول بودند . به همان ترتیب ، در سال اول استقلال در ایالات متحده سیستم آموزشی مجانی و عمومیوجود نداشت . با این وجود در نیمة اول قرن نوزدهم با گسترش صنعت در سراسر ایالات متحده ، مردم شهرنشین به صورت کارگر صنایع و با خدمات در آمدند . برای این مردم – که شامل مهاجرین خارجی نیز میشد – ضرورت داشت که خواندن و نوشتن بیاموزند و در بسیاری موارد مهارتهای پیشرفتهای نیز برای انجام کارهای صنعتی لازم داشتند .
از اینجهت نظام آموزشی مجانی و همگانی رایج شد .
در ابتدا حق تحصیل برای زنان وجود نداشت ، گرچه بالاخره معلوم شد که به کارگرفتن زنان در شغل معلمی، منشی گری و پرستاری به مراتب ارزان تر از مردان تمام میشود و تمام این مشاغل نیاز به تحصیلات رسمیداشت . به این ترتیب ، زنان بزودی در مدارس ابتدایی پذیرفته شدند و بعد از زمان کوتاهی به دبیرستان راه یافتند و بالاخره با مقاومت بیشتر ، به کالجها و دانشگاهها دست پیدا کردند . پذیرش زنان در دانشگاه در طی دورة جنگهایی که عملاً ، آمریکا درگیر بود ، به ویژه هنگامیکه مردان ، قادر به تدریس و یا انجام کارهای منشیگری نبودند افزایش یافت .
نیمة دوم نوزدهم شاهد رشد صنایع کارخانهای و به موازات آن ایجاد یک طبقة کارگر وسیع و فردبگیر و افزایش شکاف نابرابری میان کارفرمایان و کارگران بود و این عوامل مبارزه جویی را میان کارگران افزایش داد . اولین موج اصلاحات آموزشی که به نام اصلاحات عمومیمدرسهای نامیده شد ، پس از گسترش کشمکشهای کارگری صورت پذیرفت . در اوایل دهة 1840 در نیوانگلند و نیویورک عدة اعضای نمایندگان کارگران در انجمنهای محلی مدارس افزایش یافت . گرچه اصلاحات مذکور ، سبب تغییراتی در نظام آموزشی شد ، اما کنترل محلی بر دستگاههای آموزشی با ایجاد نظامهای آموزشی تمرکز یافته ، از طریق حرفهای کردن تدریس و تسلط تدریجی اقتدار دولت یعنی بر نظام آموزشی ، به تدریج از میان رفت .
در اواخر قرن نوزدهم ، تودههای کارگری که در مدارس به سر میبردند ، مجبور به پذیرش انضباط شدید و اطاعت از معلمان ( و نظام اقتصادی موجود ) بودند . مصلحان مترقی که با این نظام مخالفت میورزیدند به نیاز افراد برای شکوفایی قدرت خلاقیتشان تأکید داشتند . به علاوه آنان به این ایدئولوژی معتقد بودند ، که هر طفل کارگر میتواند در صورت آمادگی و کار فوق العاده ، به مقامات عالیرتبة یک شرکت برسد .
قبلاً به بیانیة شرکت جنرال الکتریک دربارة کارکرد آموزش و پرورش اشاره کردیم . در قسمت سوم این بیانیه به کارکرد آموزش و پرورش برای ایجاد فضای سیاسی و اقتصادی مناسب و حقوق اجتماعی که در این فضا شرکتهایی نظیر جنرال الکتریک بتوانند زنده بمانند و به پیشرفت خود ادامه دهند . ایجاد این فضا به توسط وسایل ارتباط جمعی ، خانواده و نظام آموزشی ، صورت میگیرد . سیستم آموزشی ، جو حمایت از شرکتهای سرمایه داری را به طرق مختلف اعم از آشکار و یا پنهان آماده میسازد هر چند شیوههای بسیار آشکاری که در حمایت از نظام سرمایه داری به کار میرود ، احتمالاً از با اهمیت ترین آنها به شمار نمیرود .
ولی به هر حال از میان این شیوهها باید به تبلیغات صریح و یا ضمنی به نفع نظام سرمایه داری در موضوعات درسی ، جامعه شناسی ، اقتصاد ، علوم سیاسی و تاریخ در کالجها و در موضوعهای درسی در مدارس ابتدایی و متوسطه اشاره کرد . تا دهههای اخیر ، نظام آموزشی همچنین به تدریس برتری ذاتی سفیدپوستان نسبت به سیاهان ، مردان بر زنان و برتری ذاتی سرمایه داران در سرپرستی و هدایت جامعه و صلاحیت ذاتی کارگران برای کارهای پست ، میپرداخت .
اگرچه هنوز برخی از این تبلیغات نخبه گرایانه و تبلیغات در سیستم سرمایه داری وجود دارد .
شیوههای کمتر آشکار ولی با اهمیت بیشتر ، عبارت است از فراهم آوردن شرایط زیرکانهای که هر فرد با گذشتن از آن نظام آموزشی ، شأن و مقام خود را در زندگی به دست میآورد ، خواه در مقامات عالیرتبة اجرایی قرار گیرد و یا در موقعیت یک کارگر ساده باشد . چنانچه بعداً اشاره میشود این وضع در اکثر کلاسهای درس به صورت یکنواخت وجود دارد . به علاوه چنانچه ملاحظه خواهد شد سیستم آموزشی سبب تقویت نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی میشود .
نکتة دوم در بیانیة جنرال الکتریک دلالت بر این امر دارد که چگونه نظام آموزش نابرابری را از طریق تربیت نیروی انسانی برای مشاغل مختلف نظیر کارگر معمولی ، کارگر ماهر ، مهندس ، کارمند یقه سفید ، و یا مأمور اجرا ایجاد میکند .
البته این امر که نظام آموزشی نابرابری را در جامعه فزونی میبخشد با عقیدة بسیاری از اصلاح طلبان نظیر جان دیوبی که معتقد بود نظام آموزشی جامعه را به سوی برابری سوق میدهد کاملاً متفاوت است . بنابر اعتقاد دیوبی ، همة افراد باید به طور برابر از تسهیلات آموزشی استفاده کنند تا به این ترتیب بتوانند به فرصتهای اقتصادی برابر دست یابند . برای اینکه نشان داده شود که این موضوع سرابی بیش نیست ، به دو مطالعة موردی از دو فرد خیالی که یکی به طبقة متوسط تقریباً مرفه تعلق دارد و دیگری به طبقة کارگر ، در این نظام آموزشی اشاره میکنیم ، سپس به واقعیتهای نابرابری ناشی از نظام آموزشی به طور منظم تری نظر میافکنیم . تصور کنید که دربارة تجربیات آموزشی یک مرد سفیدپوست از یک خانوادة متوسط رو به بالا که با درآمد یک مؤسسه اقتصادی کوچک و یا متوسط و با شغل آزاد امرار معاش میکنند ، سوال شود . چنین فردی به مجردی که به دنیا میآید ، تجربیات مفید را از طریق روابط متقابل با والدین و یا افرادی که به استخدام در آمده اند تا از او مواظبت کنند ، کسب میکند . چنین خانوادهای مسلماً کتابهای متعددی برای خواندن دارد و به طور منظم روزنامه و یا مجلات هفتگی دریافت میدارد و به رویدادهای فرهنگی دسترسی داشته و انگلیسی را نیز خوب صحبت میکند . اگر مدرسة دولتی مناسبی وجود نداشت ، احتمالاً فرد به مدرسة خصوصی فرستاده میشود . با چنین زمینهای ، احتمال موفقیت او در نظام آموزشی بسیار زیاد است و براحتی میتواند از یک کالج و یا یک مدرسة حرفهای فارغ التحصیل شود . پس از اتمام تحصیلات ، خانواده با توجه به دامنة نفوذی که دارد به راحتی میتواند شغل مناسبی نظیر مدیریت در شرکت و یا حرفهای دیگر برای وی دست و پا کند . احتمال دارد که او شغل پدری را دنبال کند . به هر صورت ، چنین فردی به راحتی میتواند کار پیدا کند . معمولاً در مشاغل خوب و شایستهای نیز استخدام میشود . برعکس ، باید دید که چشم انداز آموزشی در مورد یک دختر سیاهپوست ، که در خانوادة یک کارگر فقیر در یک محلة سیاهپوست نشین به دنیا آمده ، چگونه است . چنین فردی با موانع جدی چه در دورة قبل از مدرسه و یا بعد از آن مواجه خواهد بود . به خاطر وجود موانع ، تعداد معدودی از این افراد میتوانند موقعیت طبقاتی خود را بهبود بخشد ، اولین دشواری زمینة خانوادگی آنهاست . محلههای سیاهپوست نشین فقیر ، دارای ویژگیهایی است که با فرهنگ سفیدپوستان طبقة متوسط که نقش بنیادی در نظام آموزشی دارد ، متفاوت است . از این رو ، موقعی که این دختر ، مدرسه را آغاز میکند ، احتمال دارد که حتی نتواند به شیوة پذیرفته نشدهای صحبت کند . با توجه به معیارهای طبقات متوسط دستور زبان چنین فردی درست نیست . به علاوه وی احتمالاً در معرض تجربیات فرهنگی بسیاری در زمینة هنرها ، مسافرت و بحث در زمینههای اجتماعی مختلف که در میان افراد یک خانوادة طبقة متوسط رایج است ، قرار نگرفته است . به علاوه از آنجا که توفیق در تحصیلات ، تا حدی هنوز برای یک زن سیاهپوست متعلق به طبقة کارگر ( به دلیل وجود مشکلات ) غیر معمول است ، قطعاً تصور نمیرود که او بتواند تحصیلات مدرسهای را به پایان برساند و یا به کالج راه پیدا کند . از طرفی فشارهای اقتصادی و اجتماعی فراوانی که به چنین فردی وارد میشود ، از علاقة او نسبت به تحصیل میکاهد و او را وادار میکند که هر چه زودتر برای یافتن شغل ، مدرسه را رها کند . این فشارها شامل مشکلات مالی که برای همة فقرا وجود دارد ، فشارهای ویژهای که به سیاهان و زنان وارد میشود . با توجه به این دشواریها ، او در عوض راه یافتن به کالج ، به سوی پارهای مهارتهای تکنیکی محدود به منظور پیدا کردن کاری نظیر ، آشپزی ، یا دو زندگی ، میرود . در هر حال اگر این زن توانست به مشکلات عمدهای که بر سر راه یافتن به کالج وجود دارد فایق آید ، دشواری اصلی این است که در طول دورة کالج چگونه هزینة خود را تأمین کند ، حال آنکه یک فرد متعلق به گروههای میانی در آمد در طول دورة کالج از لحاظ اقتصادی – حمایت میشود . تفاوت این دو بسیار زیاد است ، زیرا فعالیتهای درسی در کالج و یا هر مدرسة حرفهای دیگر نیازمند صرف ساعاتی از وقت در روز است . بنابراین اگر فردی شغل تمام وقت و یا نیمه وقت داشته باشد ، آنقدر خسته است که نمیتواند ساعتها بعد از اتمام کار ، وقت خود را به فعالیتهای درسی کالج بگذراند . تصور کنید که چنین فردی با کار طاقت فرسا توانست تحصیلات حرفهای خود را مثلاً در حقوق به اتمام برساند و وکیل دعاوی بشود . احتمالاً وی اولاً نفوذ چندانی برای یافتن شغل ندارد و ثانیاً برای یافتن شغل نیز مواجه با پیشداوریهایی میشود که در مورد سیاهان در جامعه رایج است .
«خلاصه» :
بسیاری از متخصصان علوم بترتیبی لیبرال معتقدند که نظام آوزشی سبب تقلیل نابرابری در جامعة ایالات متحده خواهد شد . اینان معتقدند که همة افراد شانس ، مساوی برای کسب معلومات و تکمیل تحصیلات عالیه را دارند و پس از پایان تحصیلات ، شغل مناسبی پیدا میکنند . اما واقعیت این است که اولاً آندسته از کسانی که در خانوادههای مرفه به دنیا میآیند شانس بیشتری برای کسب تحصیلات بالاتر را دارند . ثانیاً سفیدپوستان از خانوادههای با درآمد بیشتر ، نسبت به سفیدپوستان کم درآمد و سایر اقلیتها شانس بیشتری در به پایان رساندن تحصیلات عالیه دارند . بالاخره حتی اگر یک سفید کم درآمد و یا فردی از اقلیتهای قومیو یا یک زن تحصیلات برابر با دیگران پیدا کند ، به معنی دستیابی به فرصت شغلی برابر با دیگران نیست . بر عکس یک مرد سفید پوست متعلق به گروههای با درآمد بالا ، از موقعیت مناسب در زندگی و تحصیل برخوردار است . به علاوه اشاره شد که تمام هیأتهای مدیرة آموزشی ، هیأتهای امنای دانشگاهها از صاحبان واحدهای تولیدی و حقوقدانان مرد سفیدپوست تشکیل شده است .
این مدیران نظام آموزشی ، تدریس فضایل و خصلتهای نظام اقتصادی و اجتماعی موجود را تشویق کرده و تقویت روحیة و اخلاق مناسب برای کار و استحکام بخشیدن به چنین نظامیرا مورد تأکید قرار میدهند .